کد مطلب:315956 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:251

از سروش اصفهانی (متوفای 1285 قمری)
آمد آن عباس میر صادقان

آن علمدار سپاه عاشقان



از تف عشق و عطش بریان شده

شاه دین بر حال او گریان شده



تف خورشید و تف عشق و عطش

هر سه طاقت برده از آن ماه وش



چشم از جان و جهان بر دوخته

از برادر عاشقی آموخته



هر كه را باشد حسین استاد عشق

لاجرم بدهد به كلی داد عشق



ذوالفقار حیدری در چنگ او

مصطفی نظاره بر آهنگ او



دشمنان را از یمین و از یسار

مرتضی وارانه می زد ذوالفقار



می زد از عشق برادر یك تنه

خویش را از میسره بر میمنه





[ صفحه 48]





بد سرشتی ناگهان از تن جدا

كرد دست زاده ی دست خدا



گفت ای دست او فتادی خوش بیفت

تیغ در دست دگر بگرفت و گفت



آمدم تا جان ببازم دست چیست

مست كز سیلی گریزد مست نیست



خاصه مست باده ی عشق حسین

یادگار مرتضی میر حنین



قطع دیگر دست را در كارمی

كه بدیل جعفر طیارمی



خود مكافات دو دست فرشیم

حق برویاند دو پر عرشیم



و این بگفت و بی فسوس و بی دریغ

اندر آن دست دگر بگرفت تیغ



حیدرانه تاخت در صف نبرد

خیره مانده چرخ در بازوی مرد



بركشیده ذوالفقار تیز را

آشكارا كرده رستاخیز را



كافری دیگر درآمد از قفا

كرد دست دیگرش از تن جدا



گفت گر شد منقطع دست از تنم

دست جان در دامن وصلش زنم



دست من پر خون به دشت افكنده به

مرغ عاشق پر و بالش كنده به



كیستم من سرو باغ عشق حی

سرو بالد چون ببری شاخ وی



می كنم در خون شنا بی دست من

بر خلاف هر شناور در زمن



كی كند هرگز شنا بی دست كس

این شنا خاص شهیدان است و بس